۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

رفته بودم ایستگاه قطار بدرقه ف... هوا بدجوری سرد شده بود و مجددا شیشه ها یخ زده بود. بگمانم خاصیت آب و هوایی یورکشایر این مدلی است  یک روز گرم است مثل دیروز و امروز یخبندان. ف برای پنجشنبه بر میگردد و من قول داده ام تنبلی نکنم و هر روز نوبت جیمم را بروم تا کمی وزن کم کرده باشم. الان هم باید بروم سر کار که مامان زنگ زد از ایران و با بابا و کامی کلی گپ زدیم میخواستم حکایت دیگری از این داستانهای خفیه ای بنویسم که داشت توی سرم وول میخورد که نوشته شود. دیگر فرصتش را نمیکنم. میگذارم برای شب وقتی برگشتم از جیم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر