۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

بدی مرد بودن یکی هم همین است که نمیتوانی آنطور که دلت میخواهد دلت را بریزی بیرون. اگر زیاده روی کنی متهم میشوی به احساسی بودن و هزار حرف و حدیث چشت سرش و اگر هم سفت و بدون احساس حرفت را بگویی ساکت باشی بهتر است. از آنجا که همیشه تصمیم داشته ام محلی از اعراب برای نظر زیاده گویان نداشته باشم و کار خودم را بکنم اینیکی را هم به همین منوال جلو میبرم.
نکته منفی دیگر این است که وقتی متاهل باشی نوشتن این عریضه ها حمل بر گوش جنباندن هم میشود گاهی. که بله فلانی خاطراتش را همه جا بیرون ریخته است و اصلا مهم نیست که  اهلی دارد و عیالی. این داستان البته تا حدودی برای همه یکسان است چند وقت پیش ف داشت کتابهایش را مرتب میکرد و گیر داده بود که چرا در پلاس پلاس شده ام. کارم شده بود فالو کردن دو سه نفر که خیلی نوشته هایشان را دوست داشتم. حالا گاهی هم نظری مینوشتم و شما لابد خودتان میتوانید حدس بزنید که اگر طرف خانومی بود که نمیدانم مطلبی نوشته بود و من کامنتی گذاشته بودم این چطور برداشت میشود. ف البته سعی میکنه خیلی روشنفکرانه با این قضیه برخورد کنه ولی خوب دست آخر طبیعت را نمیشود عوض کرد و این مقتضای طبیعت این جنس میباشد. به هرحال باز هم به روال دیگر تصمیم میگیرم که خوب من که میدانم داستان تهش آب میخورد یا نه (که خوب نمیخورد البته) بنابراین بهتر است اهمیتی ندهم  و کار خودم را بکنم.
اینها را نوشتم که همین اول کار تکلیفم را با خودم روشن کرده باشم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر